Web Analytics Made Easy - Statcounter

رشد آسانسوری و صعودهای برق‌آسا در دهه ۶۰ محلی از اعراب نداشت و این که یک بادیگارد در ۴ سال به چنان نفوذی در دستگاه برسد که همچون پدرخوانده‌های سیسیل دستور حذف فیزیکی بدهد و در خلوت موسیقی جز گوش دهد، متعلق به هر جا باشد، مربوط به ایران سال ۶۷ نیست. - اخبار فرهنگی -

خبرگزاری تسنیم- سهیل صفاری

واقعیت آن است که سطح نازل فنی و محتوای سست و داستان آبکی و کشدار و روابط قابل حدس و خطوط روایی سوخته و قابل حدس، چنان سطح انتظار اهل فن را از قاطبه آثار نمایش خانگی پایین آورده که دیدن اثری که حداقل استانداردهای کیفی، فنی و روایی را رعایت می‌کنند، اهل قلم در حوزه سینما را نیز به وجد می‌آورد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سریال «می‌خواهم زنده بمانم»، به نویسندگی پویا سعیدی و پوریا کاکاوند و کارگردانی شهرام شاه حسینی، بعد از انتشار بیست قسمت به پایان فصل اول خود رسید. تردیدی نمی‌توان داشت که عوامل این سریال، به طرز آشکاری، در قیاس با بدنه سریال سازان نمایش خانگی، به خود زحمت داده و هوش و سلیقه‌ای فراتر از معمول در این حوزه به کار انداختتند تا «می‌خواهم زنده بمانم» در کلیت اثری جذاب و «سینمایی» برای مخاطب عام از کار در بیاید.

مشخص است که شاه حسینی مبانی سریال سازی را به خوبی آموخته و تجربه کرده و دکوپاژ و میزانسن دقیقی برای طراحی سکانس‌ها، مدیریت شخصیت‌های متعدد و خرده پیرنگ ها در «می‌خواهم زنده بمانم» صورت داده است. دقت در جزییات صحنه و ظرایفی که در زوایای انتخابی دوربین به چشم می‌خورد نشان از آن دارد که شاه حسینی، به رغم ذات بزن و دررویی که بر عرصه نمایش خانگی حاکم شده، برای ساخت اثر خود نقشه راه دقیق داشته و حتی شاید استوری برد طراحی کرده است. برای نمونه، استفاده از فلش بک در اول هر اپیزود، که به صورت موجز و فشرده اطلاعات مهمی درباره گذشته شخصیت‌ها و ریشه روابط آنان بسیار انتخاب هوشمندانه‌ای است. یا سکانس اجرای شرط «سه گره»، نزدیک شدن قطار، تقلای کاوه برای نجات خود و تلاش برای نجات او توسط کاوه، به لحاظ کارگردانی کم نقص اجرا شده است. از منظر شخصیت پردازی نیز ظرایفی یا اصطلاحاً تیک‌های شخصیتی برای کاراکترهای مختلف در نظر گرفته شده که تا حدی توجیه کننده کنش‌ها و رفتارهای آتی آن‌ها در روند داستان است. فیلمنامه نویسان تلاش کرده‌اند برای شکل گیری و تعمیق روابط محمل‌هایی در روایت بگنجانند که ایجاد پیوندها طبیعی‌تر جلوه کند که بهترین مصداق آن شکل گیری تدریجی رابطه رفاقتی میان عماد و کاوه است.

اما امتیازات فنی این سریال(باز هم تاکید می کنیم در قیاس با عمده محصولات شبکه نمایش خانگی) نمی تواند موجب چشم بستن بر ایرادات و نقایص محتوایی و ابهامات جدی آن شود. به ویژه آن که فیلم مقطع زمانی روایت خود را دهه شصت قرار داده است. دهه شصت، دهه رویدادهای بزرگ در تاریخ معاصر کشور و منبع بزرگ و زایای خاطرات جمعی ایرانیان از زمانه‌ای است که روح همبستگی ملی و اتحاد اجتماعی در عین مواجهه با تراژدی‌ها و فشارها و تلخی‌ها، در اوج خود قرار داشت. دهه شصت در خاطرات جمعی نسل متولد اوایل این دهه و قبل از آن، نماد دورانی است که به واسطه غلبه شور و اخلاص انقلابی، درگیری کشور در مساله دفاع هشت ساله ملی و پررنگ بودن فرهنگ ایثار و شهادت، بالا بودن پرچم عدالتخواهی و خدمت به مستضعفین و...دنیاطلبی، تجمل پرستی، عشرت جویی و فساد(ان هم از نوع شبکه‌ای و گسترده) در پایین‌ترین سطح بود یا دست کم جلوه و نمود آن چنانی نداشت. تا جایی که مربوط به خصلت «آیینگی»، اصالت و صداقت در روایت سریال «می خواهم زنده بمانم» در قبال دهه شصت می شود، کُمیت آن به شدت لنگ می زند.

شاه‌حسینی و فیلمنامه‌نویسان کار البته با رندی برخی مسایل اساسی را مبهم به جای می‌گذارند تا چندان در موضع پاسخگویی گیر نکنند. «امیر شایگان» چه جایگاه حاکمیتی دارد؟ مقام قضایی است؟ مقام امنیتی است؟ آیا کل دنیای کمیته انقلاب اسلامی، نهادی که شرح وظایف آن در مقاطعی از دهه 60 به اندازه چند وزارتخانه بود، در اتاق بهمن دشتی، فرخی و چند نگهبان خلاصه می‌شد؟ آیا دشتی، در فضای ارتدکس و انقلابی دهه 60، با هیچ مقام بالادست، هیچ نهاد ناظر یا هیچ مسئول بازرسی سر و کار نداشت که به این سادگی پرونده اعدامی را از دور خارج کند؟ شایگان چه اندازه در دستگاه قضایی نفوذ دارد که زندانی مواد (همایون) را به یک ماه نکشیده به مرخصی و نزد دخترش می فرستد؟ اصلاً بهمن دشتی مسئول کدام کمیته است؟ اصولاً چرا در این اداره کسی جز دشتی و فتحی نیست؟

سریال دست روی مقطع زمانی گذاشته (از قراین سریال برمی‌آید که زمان رویداد سال 67 و پایان جنگ است)، که وجود شخصیتی چون «امیر شایگان» بسیار دور از ذهن است. در دهه 60، ارتباط‌گیری و تلاش برای سوء استفاده از قدرت جهت به دست آوردن یک زن، خطایی سخت و سنگین محسوب می‌شد و برخورد با آن معمولاً شدید و بی‌ملاحظه بود. در همان سال‌ها، یک مقام ارشد قضایی و یک وزیر مملکت، که هر دو جزو چهره‌های آینده‌دار دوران پیروزی انقلاب محسوب می‌شدند، به واسطه مطرح شدن مسایلی حول روابط با یک خانم، به طور کامل از عرصه قدرت حذف شدند (در یک مورد با دستور شخص امام). حال این امیر شایگان کیست و چه قدرتی دارد که این‌چنین بی‌محابا به دنبال ربودن معشوق مردی دیگر می‌رود؟ مدیری ذینفوذ و پشت‌پرده که در خلوت موسیقی جز و بلوز گوش دهد، آن هم در اوج فضای انقلابی دهه 60، چه اندازه وفادار به واقعیت است؟ او چگونه در فضای دهه 60، که ارزش‌ها به شدت پررنگ‌تر، آدم‌ها انقلابی‌تر و بر سر اصول، بی‌انعطاف‌تر از امروز بودند و هنوز در ساختارهای حکومتی مو را از ماست می‌کشیدند، در عرض 4 سال از یک یک محافظ یک لاقبای بی رگ و ریشه، به جایگاهی رسیده که همچون پدرخوانده‌های مافیایی دستور حذف آدم‌ها را صادر می‌کند؟

چرا کارگردان فضا و زمان اثر خود را به دهه 60 برده است؟ چه اندازه عناصر اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و نوع زیست دهه 60 در رویدادهای سریال مؤثر است که این انتخاب صورت گرفته است؟ چرا کارگردان مثلاً دهه 80 یا 90 را برای سریال خود انتخاب نکرده که وجود افرادی چون امیر شایگان و بهمن دشتی در آن پدیده‌ای آشناتر و قابل‌باورتری است؟ اگر کارگردان می‌خواست اثری آسیب‌شناسانه یا صرفاً روایت‌گر درباره دهه 60 بسازد، «می‌خواهم زنده بمانم» اثری مناسب و متناسب با این هدف نیست، چرا که «روح دوران» در آن پیدا نیست. دهه 60، نه فقط یک دوره زمانی، که یک دوره تاریخی خاص با مختصات و شاخصه‌های خاص در زیست جامعه ایرانی بود. اما آن‌چه که از دهه 60 در سریال می‌بینیم، جز مواردی کنایه‌آمیز چون گشت کمیته و صحنه اغراق‌آمیز بازجویی از نادر و هما در خیابان، یا لحن تهاجمی رییس موسسه هنری که هما در آن نقاشی درس می‌دهد (حتی مقنعه‌های بسیار بلند و گشادی که بر سر شاگردان یک موسسه خصوصی است) یا نماهای متعدد از محدودهٔ خیابان 16 آذر و اطراف دانشگاه تهران که برای فیلمبرداری «ست آپ» شده در آن نمی‌بینیم. استفادهٔ سلیقه‌ای از برخی ترانه‌های پاپ هم موجب شده که نظم و توالی زمانی اثر زیر سؤال برود، چنان که مثلا ترانه «خواب در بیداری» فرهاد که زمان انتشار آن سال 72 است، در کافه پاتوق هما و نادر می‌شنویم! و البته همین امر درباره برخی ترانه‌های خوانندگان مقیم لس انجلس تکرار می‌شود که هنوز در آن سال‌ها ساخته یا منتشر نشده بودند.

یکی از معضلات بزرگ و البته رایج در آثار هنری که به مقاطع تاریخی می‌پردازند، «زمان پریشی» یا آناکرونیسم است. به زبان ساده، زمان‌پریشی به معنای تفسیر شخصیت‌ها، پدیده‌ها و رویدادها با ارزش‌های امروزی و حال حاضر است، بدون آن‌که که سوژه مورد پرداخت را در زمینه و بستر تاریخی خود آن قرار دهیم. «می‌خواهم زنده بمانم» هم به شدت دچار مشکل آناکرونیسم است و این مساله نه فقط در ارزشداوری آن درباره دهه 60، که در پرداخت شخصیت‌ها هم رخ می‌نماید. از همین روست که امیر شایگان بسیار بیش از آن که یک مدیر دهه شصتی باشد، یک مدیر دهه نودی است. این نه تنها در نوع رفتار و علایق، که در سن او هم نمود دارد. بخش عمده مدیران اواسط دهه شصت هنوز در دهه بیست زندگی خود بودند. به طریق اولی، کسی چون شایگان که چهار سال قبل‌تر، پاسدار محافظ شخصیت بوده و سنی حول و حوش بیست سالگی داشته، اکنون نباید فردی جا افتاده و چهل و چند ساله باشد. او در بهترین حالت اکنون یک کارمند رده میانی بیست و چند ساله است. چرا که در دهه 60 خبری از روابط رانتی و صعود آسانسوری افراد در سلسله‌مراتب نبود، مضافاً این که در ابتدای انقلاب محافظان شخصیت، عمدتاً پاسدار سپاه و در موارد محدودی پاسدار کمیته و در هر صورت نظامی بودند. امیر شایگان بعد از 4 سال چگونه از نهاد نظامی منفک شده که در سال 67 به عنوان دیپلمات، گزینهٔ سفارت گرجستان است؟ این‌ها همه به ندانستن و نشناختن درست روابط و ساختارهای سیاسی اجتماعی دهه 60 بازمی گردد که البته زیر لعاب و رویه داستان پرهیجان و روابط چندشاخه و شخصیت‌های جذاب و کارگردانی قابل قبول شاه‌حسینی در نگاه اول چندان به دید مخاطب عام نمی‌آید. چنین مشکلی فرضاً در سریال «وضعیت سفید» که آن هم تقریباً زمان رویدادی مشترک با این سریال دارد (سال‌های 66 و 67) به چشم نمی‌آید، چرا که نویسنده و کارگردانان اثر، با تسلط و شناخت کامل دقایق و جزییات بافت اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی-امنیتی آن مقطع زمانی، سریال خود را ساختند و «روح زمانه» در پلان به پلان «وضعیت سفید» قابل مشاهده است.

نشناختن درست فضای اجتماعی یک مقطع زمانی بسیار مهم در تاریخ معاصر ایران، که سوژه ساخت سریال قرار گرفته، منجر به آن می‌شود که آدرس اشتباه به مخاطبان نسل جدید (که اصولاً در آن زمان نبودند و آن فضا را تجربه نکردند) داده شود. امیر شایگان با یافتن زنی به نام «زیور» که خواننده کافه‌ای بوده و در زندان به عقد بهمن دشتی درآمده، دشتی را تحت فشار قرار می‌دهد که ریسک بزرگی با حیثیت حرفه‌ای خود صورت دهد. چند مشکل در این منطق روایی وجود دارد. این که زنانی با عقبه کافه یا محله‌های بدنام شهر به عقد نیروهای انقلابی درآیند، چندان امر نادر یا ناگفته‌ای نبود. درفضای پرشور و انقلابی و مخلصانه‌ای که در ابتدای انقلاب وجود داشت، کم نبودند زنانی که با توبه، به عقد افراد موجه درآمدند و از زندگی سیاه گذشته خود منفک شدند. اگر در صفحات آرشیو روزنامه کیهان یا اطلاعات یکی دوسال ابتدای انقلاب را تورق کنیم، به اخباری از این دست برمی خوریم که سه جوان پاسدار، سه زن که از قلعه (شهر نو) نجات پیدا کردند، بعد از انجام مراسم توبه این زنان، به عقد خود در آوردند و با آن‌ها تشکیل خانواده دادند. زیور که تازه اهل قلعه هم نبود، جای خود را دارد. او یک آوازه‌خوان و احتمالاً رقاصه جزء بوده است. در اوج دوران انقلابی‌گری دادگاه و محاکم شرع در آن سال‌ها، معروف‌ترین آوازه‌خوان و نماد فرهنگ دوران پیشاانقلاب، فائقه آتشین (گوگوش) هیچ‌گاه محاکمه نشد و یک روز هم به زندان نرفت، پس فرد ناشناخته‌ای چون زیور چه محکومیتی داشت که از ترس باز شدن پرونده‌اش، پیش عامل شایگان اعتراف می‌کند؟  این چه نقطه ضعفی محسوب می‌شد که دشتی بابت پنهان ماندن آن، به آلت دست کامل شایگان تبدیل می‌شود؟

یا نوع آرایش و پوشش و رفتار «زهره»(آزاده صمدی) به عنوان دختر یکی از مدیران ارشد (که محافظ دارد) و زن یک مدیر دیگر در جمهوری اسلامی، هیچ سنخیتی با آرایش و پوشش و رفتار همسران و دختران مقامات مسئول در دهه 60 ندارد. بگذریم از این که آغاز شکل‌گیری طبقه از اشرافیت دولتی و مدیرانی که با روابط اقتصادی برای خود ضیاع و عقاری به هم زدند و خدم و حشم داشتند، مربوط به دهه هفتاد و دوران سیاست تعدیل ساختاری است و در دهه 60 و به طور دقیق‌تر سال 67، که عدالتخواهی و تفکرات چپ اسلامی بسیار پررنگ بود و جلوه‌فروشی تجمل‌گرایانه به شدت ضدارزش و مستضعف‌نمایی یک ارزش رایج بود، این گونه ساختار ارباب-رعیتی و ملک اختصاصی و نوکر و کلفت (که حاج آقا افشار و، پدرزن امیر شایگان) دارد، هنوز شکل نگرفته بود. آن‌هم مقام مسئولی که آن اندازه مهم است که برای زدنش، تیم ترور فرستاده بودند و طبعاً چهره‌ای شناخته شده در سطح نخبگان حکومتی و عامه مردم است.

این که فردی ذینفوذ در جمهوری اسلامی، در مقطع سال 67، با دست‌کم 40 سال سن، «مجرد» باشد، امری تقریباً ناممکن بود، چرا که هم به لحاظ فرهنگ اجتماعی و هم فرهنگ سیاسی، «تجرد» در سنین بالا یک ضدارزش محسوب می‌شد و اعتماد زیادی به افراد مجرد در سپهر عمومی نبود. امیر شایگان مجرد نیست و ما با همسر او زهره (آزاده صمدی) آشنا می‌شویم. اما نکته اینجاست که چرا هما (سحر دولتشاهی) درباره تجرد یا تأهل امیر شایگان هیچ سوالی نمی‌پرسد و حتی به عنوان یک زن، سر سوزنی کنجکاو هم نیست؟ چرا امیر شایگان اصولاً هیچ کس و کاری و قوم و خویشی ندارد؟(نه عمویی، نه عمه‌ای، نه خاله‌ای، نه فرزندی، نه برادری، نه خواهری...) و چرا این برای هما اصلاً تعجب‌انگیز نیست؟ اصلاً چرا رابطهٔ امیر و زهره این قدر سرد است؟ یعنی محل زندگی پدر زهره از تهران این‌قدر دور است که او ماه به ماه هم نمی‌تواند به خانه و زندگی و شوهرش سر بزند؟ چرا این بی کس و کاری همه‌گیر است؟ چرا هما تک‌فرزند است؟ چرا کاوه تک‌فرزند است؟ چرا امیر شایگان تک است؟ چرا نادر تک است؟ چرا سعید (عماد) تک است؟ آیا تک‌فرزندی و خانواده‌های کوچک شاخصه دهه 60 بود؟

یکی از نچسب‌ترین و بی‌منطق‌ترین کنش‌ها در سریال، اقدام «نادر»(پدرام شریفی) در اعتراف به قاچاق مواد مخدر است. در آن سال‌ها، کوچک‌ترین مماشات و ملاحظه‌ای در قبال قاچاقچیان مواد مخدر صورت نمی‌گرفت و طبق حرفی که بهمن دشتی به هما می زند، مقدار تریاکی که در تریلی همایون حقی کشف شده، برای اعدام سه نفر هم کفایت می‌کرد. چطور نادر حاضر می‌شود که بی‌مقدمه بر سر جان و آبرو و حیثیت و آینده خود و خانواده‌اش قمار کند و قاچاق بیش از 5 کیلو تریاک را، آن هم در سال 67 که قانون در برابر جرایمی چون مواد مخدر و فحشای سازمان‌یافته بی‌گذشت‌تر و بی مماشات‌تر بود، به گردن بگیرد (به گفته قانم مقام وقت کمیته، سال‌های 67 و 68 دوران اوج مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر و اعدام «سوداگران مرگ» بود) آیا عشق او به هما این اندازه قوی و نافذ تصویر شده که او دست به چنین اقدام خطرناک و احمقانه‌ای بزند؟

به لحاظ فنی، یکی از برجسته‌ترین و بی‌نقص‌ترین بازی‌های سریال از آن «مهدی حسین‌نیا» در نقش «مفتاح»، سرکرده باند قاچاق مواد مخدر است. حسین‌نیا که حضوری درخشان در «شنای پروانه» در نقش مصیّب داشت، این بار هم سردی و بی‌رحمی شخصیت مفتاح را با شوخ‌طبعی و نکته‌سنجی ترسناک او به خوبی در هم آمیخته و کاریزمای بازی او در سکانس‌هایی که حضور دارد، به خوبی خود را به رخ تماشاگر می‌کشد.

با این حال، مفتاح شاید نچسب‌ترین و بی‌ربط‌ترین شخصیت «می‌خواهم زنده بمانم» نیز باشد، چرا که او بیش از آن که مربوط به بیغوله‌های حاشیه جنوبی تهران در سال 67 باشد، گرته‌برداری از شخصیت‌هایی چون «تونی مونتانا» در «صورت زخمی»(برایان دی پالما)، «نیکی سانتورو» در «کازینو»(مارتین اسکورسیزی) یا «لفتی» در «دانی براسکو»(مایک نیوول) است. به عبارت دیگر، خصوصیات، کنش‌ها و جنس رفتار «مفتاح» به عنوان رییس باند قاچاق، بیش از این که تهرانی دهه شصتی باشد، نیویورکی دهه 1970 است. او که عمری در خشونت و سبعیت «بیابان»های اطراف تهران رشد کرده و با اوباش خطرناکی همدم و همنفس بوده که بویی از لطافت و ظرافت نبرده‌اند و به واسطه ماهیت شغل خود (خلاف سنگین) از هیچ جنایتی رویگردان نیستند، چگونه در سکانسی که به عنوان دوست کاوه به خانه پدری او می‌رود، همچون یک انسان فرهیخته و آداب‌دان ظاهر می‌شود؟ نکته مهم دیگر این که، چنین باندی که در دوران اوج اقتدار کمیته انقلاب اسلامی در تهران برای خود دستگاه داغ و درفش دارد و رئیسش مثل آب خوردن به سبک ضربه به توپ به بیس بال، سر آدم‌ها را له و لورده می‌کند، مسلح و مجهز به سلاح و بی سیم است و جنس از «هرات» می‌آورد، چه بده بستانی با جوانک رمانتیک و کارنابلدی چون کاوه دارد؟ آیا منطقی است که مفتاح آدمی، 5 کیلو تریاک خود را به دست کاوه بدهد که با کامیون عموی خود از زاهدان به تهران قاچاق کند؟ بازی «رولت روسی» که مفتاح بین عماد و کاوه راه می‌اندازد، این فضای «نیویورکی»(نه تهرانی و نه دهه شصتی) را جار می‌کشد. جالب این‌جاست که امیر شایگان هم موقع عقد هما، از بازی «رولت روسی» می‌گوید و دوئل عاطفی بین خود و نادر را به این بازی تشبیه می‌کند.

ادامه دارد...

تعیین رده سنی هشداری برای پیشگیری والدین از ایجاد "زخم کاری" بر خلق و خوی نوجوانان/ پدر، مادر "می‌خواهم زنده بمانم!"فیلیمو: "می‌خواهم زنده بمانم" با سعه‌صدر و همدلی ناجا از توقیف خارج شدادعای توقیف سریال "می‌خواهم زنده بمانم" بازی رسانه‌ای بود؟

 

انتهای پیام/

منبع: تسنیم

کلیدواژه: شبکه نمایش خانگی شبکه نمایش خانگی خواهم زنده بمانم نمایش خانگی محسوب می شد مقطع زمانی بهمن دشتی شاه حسینی مواد مخدر شخصیت ها دهه شصت آن سال سال ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۷۴۸۹۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

امیر جدیدی از «قهرمان» تا «منصور»

زی‌سان: سه روز قبل، انتشار خبری درباره ایفای نقش امیر جدیدی در یک فیلم فرانسوی نام این بازیگر سینما را در صدر اخبار قرار داد. پس از همکاری جدیدی با اصغر فرهادی در «قهرمان»، این‌بار حضور او در فیلم «منصور» و در نقش یک شخصیت واقعی به نام منصور بهرامی باعث شده این ستاره مورد توجه قرار بگیرد. بازی در فیلم «منصور» به عنوان یک پروژه بین‌المللی، فرصت ویژه‌ای برای این بازیگر سینما خواهد بود.

به گزارش زی‌سان، «ددلاین» گزارش داده است که جدیدی در فیلم بیوگرافی بهرامی به کارگردانی «رومالد بولانژه» فرانسوی نقش تنیسور را بازی می‌کند. «دان مک‌دنیل» و «فیلیپ دلیون» نویسندگان فیلمنامه خواهند بود.

بهرامی، تنیسور ۶۸ ساله با سبک طنزآمیزش در سراسر دنیا شناخته می‌شود. او در دهه ۱۹۵۰ در ایران متولد شده و پس از مهاجرت به فرانسه در سال ۱۹۷۹ با فقر دست به گریبان بوده است. این فیلم نشان خواهد داد که او چگونه به عنوان یک پناهجوی غیرقانونی با تنیسور‌های سرشناس برخورد و رؤیای کودکی‌اش را با حضور در رولان گاروس محقق می‌کند.

منصور بهرامی تنیسور سرشناس ایرانی از انتخاب امیرجدیدی برای بازی کردن نقشش رضایت دارد

بهرامی می‌گوید: «افراد زیادی به من گفته‌اند که سرگذشت من سینمایی است، اما در واقع باعث افتخار است که فیلم بلندی بر اساس زندگی من ساخته می‌شود.» او درباره جدیدی می‌گوید: «امیر جدیدی بازیگری استثنائی است. او واقعاً تغییر شکل پیدا می‌کند. اینکه او یک بازیکن نیمه-حرفه‌ای تنیس است یکی از آن خوش‌اقبالی‌های بزرگ است.»

بولانژه بهرامی را یک «قهرمان حقیقی» می‌خواند و می‌گوید «مقاومت و شوق» او الهام‌بخش بسیاری بوده است: «بسیار مفتخرم که سرگذشت شگفت‌آور او را برای سینما می‌سازم.»

امیر جدیدی کیست و چه کارنامه‌ای دارد؟‌

امیر جدیدی متولد ۳۱ خردداد سال ۱۳۶۱ در تهران است، او شخصیتی آرام، کم حرف و بدون حاشیه دارد و اهل مصاحبه نیست و به همین خاطر اطلاعات کمی از زندگی شخصی او در دسترس می‌باشد.

این هنرمند جوان کشورمان دارای مدرک کارشناسی مهندسی صنایع و فارغ التحصیل رشته مدیریت MBA در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه آزاد است و در رشته سینما تحصیل نکرده، اما ذاتا بازیگر است و در بسیاری از نقش‌هایش خوش درخشیده است.

امیر جدیدی قبل از وارد شدن به دنیای هنر، حرفه‌ای تنیس بازی می‌کرده است. او مربی هومن سیدی بود و در واقع به همین دلیل هم سیدی او را برای بازی در فیلم «آفریقا» دعوت کرد. این زمینه‌ای شد برای درخشش در سینما و برجا گذاشتن نقش‌های مهم در کارنامه‌اش. 

جدیدی در سال 92 در فیلم پایان خدمت به کارگردانی حمید زرگرنژاد بازی کرد و برای بازی در این فیلم دیپلم افتخار سی و سومین جشنواره فیلم فجر را از آن خود کند. در این فیلم او توانست در مقابل پارتنری چون سعید راد با قدرت نقش یک جوان سرباز آذری زبان را ایفا کند.

امیر جدیدی پیش از بازیگری به صورت حرفه ای به ورزش تنیس می پرداخته است

امیر جدیدی در فیلم سیزده ساخته هومن سیدی بازی کرد و نشان داد سیدی انتخاب درست و غیر احساسی داشته است. او با کسب دیپلم افتخار بهترین بازیگر از جشنواره فجر پاسخ اعتماد هومن سیدی را داد.

این بازیگر با بازی در فیلم رخ دیوانه به عنوان یکی از بازیگران اصلی چهره ای متفاوت از خود را به سینما ایران شناساند. «رخ دیوانه» یک گام بلند بود تا جدیدی به دنیای حرفه ای سینمای ایران وارد شود.

جدیدی نقش متفاوت‌تری نسبت به نقش های قبلی در «من» ایفا کرد و با ظاهر و گریمی متفاوت در این فیلم حضور یافت. امیر جدیدی برای بازی در این فیلم نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از جشنواره فیلم فجر شد.

او در این فیلم با نقش آریا در مقابل لیلا حاتمی نقش آفرینی کرد و با بازیگرانی، چون لیلا حاتمی، مانی حقیقی، بهنوش بختیاری، علی منصور و علیرضا استادی همبازی بود.

جدیدی در فیلم اژدها واد می شود، ساخته حقیقی، نقش یک پلیس باهوش و جسور را بازی کرد که ترکیب متنوعی از جسارت، حیرت، درماندگی و پرسشگری را القا می کرد و در جایگاه کارآگاهی دقیق و جست وجوگر به رغم تمام سختی ها ایستاد و پروژه را به انتها رساند.

 او بعد از کسب تجربه های خوب در بازیگری برای بازی در فیلم قاتل اهلی به کارگردانی مسعود کیمیایی انتخاب شد و در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر با این فیلم حضور یافت.

امیر جدیدی در فیلم قاتل اهلی ایفاگر نقش سیاوش مطلق است، جوانی از طبقه پایین جامعه که تلاش می کند در مناسبات عجیب و غریب اجتماعی سهم خود را پیدا کند. او در این فیلم با بازیگرانی، چون پرویز پرستویی، پولاد کیمیایی، پگاه آهنگرانی و پرویز پورحسینی همبازی بود.

جدیدی برای دو فیلم «تنگهٔ ابوقریب» و «عرق سرد» برندهٔ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از سی و ششمین دوره جشنواره فیلم فجر شد. 

اما اوج کار این بازیگر همکاری با سرشناس‌ترین کارگردان سینمای ایران بود. امیر جدیدی سال ۹۹ جلوی دوربین «قهرمان» رفت و اولین همکاری این ستاره با اصغر فرهادی رقم خورد. جدیدی سال ۱۴۰۰ به واسطه حضور این فیلم در بخش مسابقه جشنواره کن و سپس نمایش «قهرمان» در پاییز همان سال روی پرده سینماها، مورد توجه مخاطبان بود. بازی خوب امیر جدیدی در این فیلم تحسین تماشاگران را برانگیخت. جدیدی در «قهرمان» نقش مردی به نام «رحیم» را ایفا کرد که به دلیل بدهکاری به زندان افتاده بود. این بازیگر در نقش «رحیم» با شخصیتی آرام و درونگرا، بازی بسیار خوبی داشت و به خوبی از پس ادای لهجه شیرازی نیز برآمد. «قهرمان» با جذب ۴۹۸ هزار مخاطب و ۱۲ میلیارد و ۳۵ میلیون فروش، در رتبه سوم پرفروش‌ترین فیلم‌های سال ۱۴۰۰ قرار گرفت.

پس از فیلم «قهرمان»، امیر جدیدی طی دو سال گذشته حضور بی‌سروصدایی در سینما داشت. در این مدت نام جدیدی به واسطه اخبار غیررسمی از حضور این بازیگر در فیلم «بی‌داد» اثر سهیل بیرقی در خبر‌ها مطرح شد. مهرماه ۱۴۰۱ مجوز ساخت این فیلم صادر شد، اما هیچ خبری درباره جزئیات، عوامل «بی‌داد» و فیلم برداری آن منتشر نشده است. بهمن سال گذشته نیز اعلام شد امیر جدیدی پس از فیلم «قانون مورفی»، برای دومین‌بار حضور در یک فیلم کمدی به نام «مقصد مسقط» را تجربه خواهد کرد. کریم امینی کارگردانی این فیلم را برعهده دارد و فعلا اخباری درباره آغاز فیلم برداری و تولید «مقصد مسقط» منتشر نشده است. حالا سه ماه پس از این خبر، نام پروژه تازه جدیدی «منصور» در رسانه‌ها منتشر شده است.  

امیر جدیدی پیش از این که وارد عرصه بازیگری شود، تنیس بازی می‌کرد. با توجه به تجربه و مهارت این بازیگر و آشنایی او با ورزش تنیس، انتخاب جدیدی برای ایفای نقش منصور بهرامی تنیسور مشهور ایرانی عجیب نیست. البته این بازیگر از نظر ظاهری شباهتی به بهرامی ندارد.  

چند سال پیش از این که امیر جدیدی به عنوان بازیگر نقش منصور بهرامی انتخاب شود، این ستاره قرار بود اولین نقش شخصیت واقعی کارنامه خود را با یک کاراکتر ورزشی دیگر مانند غلامرضا تختی تجربه کند. سال ۹۷ خبر رسید که این بازیگر در فیلمی به کارگردانی بهرام توکلی، نقش زنده‌یاد تختی را ایفا خواهد کرد. این بازیگر مشغول آموزش و تمرین کشتی شد تا برای بازی در این نقش مهم آماده شود. چهار ماه بعد خبر انصراف امیر جدیدی از بازی در فیلم «غلامرضا تختی» همه را غافلگیر کرد.

دلیل این اتفاق طولانی شدن زمان پیش‌تولید و تولید و البته به هم خوردن گریم سنگین جدیدی در صحنه‌های کشتی جهان پهلوان با حریف اعلام شد. حالا پس از حدود شش سال بار دیگر قرعه ایفای نقش شخصیتی واقعی و یک ورزشکار دوباره به نام امیر جدیدی افتاده است. باید دید این بار پروژه «منصور» به کجا خواهد رسید و تجربه حضور در یک فیلم بین‌المللی چه دستاورد و افتخاراتی را نصیب این ستاره سینما خواهد کرد.

سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غول‌پیکر چینی از پورشه هم گران‌تر است! قارچ‌های زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی می‌شوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست می‌دهند، چه حسی است؟

دیگر خبرها

  • دسته‌روی عزاداران امام صادق (ع) در شهر صفی‌آباد
  • امپراتوری ستاره ایرانی در رومانی با ۵۶۲ امتیاز!
  • تصویر قدیمی از بازیگر معروف و برادرزاده‌اش + عکس
  • مهاجری: بعضی وزرا از حضور در دولت پشیمان هستند/ برخی نقش شاه سلطان حسین را بازی می کنند
  • دسته روی مردم خرم‌آباد به مناسبت شهادت امام صادق (ع)
  • امیر خاموشی از مرکز آموزش هوانیروز شهید وطن‌پور بازدید کرد
  • قطبی دستیار قلعه‌نویی‌ نمی‌شود
  • شایعه تازه و عجیبی که درباره امیر تتلو پخش شد
  • امپراطوری ستاره ایرانی در رومانی با ۵۶۲ امتیاز!
  • امیر جدیدی از «قهرمان» تا «منصور»